
شعورزدایی در سیاست خارجی ، برجام و ظریف!
دکتر علی باقری، معاون سیاسی وزارت امور خارجه و مذاکرهکنندهی ارشد کشورمان دیروز در یک سخنرانی، از مفهومی تحت عنوان «شعورزدایی در سیاست خارجی» سخن گفت که اثر تخریبی برابر و حتی بیشتری از «شعارزدگی در سیاست خارجی» دارد.
نگاهی به ساختار دستگاه و رویکرد دیپلماسی کشورمان در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی نشان میدهد که این دو گزاره همیشه به عنوان عامل آسیبزننده به رویکرد عقلانی در مسیر سیاست خارجی حضور داشتهاند و از تامین منافع ملی، جلوگیری کردهاند؛ از پذیرش گفتگوهای انتقادی با اروپا در دولت اکبر هاشمی رفسنجانی و نحوهی مذاکرات هستهای در دولت محمد خاتمی تا عدم تلاش برای جلوگیری از صدور قطعنامههای شورای امنیت در دولت محمود احمدینژاد تا تصویب و نحوهی اجرای برجام در دولت حسن روحانی.
دربارهی شعارزدگی، در سالهای اخیر مطالب زیادی مطرح شده اما «شعورزدایی» چیست و چگونه منافع ملی را تحت تاثیر قرار میدهد؟
شاید یکی از بهترین عرصههای نمایش این مفهوم، همان فایل صوتی جنجالی باشد که سال گذشته از گفتگوی دکتر محمدجواد ظریف منتشر شد و بنیادهای نظری اتخاذ این رویکرد را از زبان یکی از تئوریسینهای آن مطرح کرد. این به معنای توهین به شخص جناب ظریف و یا اندیشههای وی نیست؛ بلکه با توجه به اینکه برخی از نظریات در علم روابط بینالملل، ذیل دستهبندیِ «خردگرایانه» تعریف میشوند و تاکید وزیر امور خارجه سابق کشورمان بر «عدم اعتقاد به رئالیسم در روابط بینالملل»، میتوان نوع نگاه حاکم بر دستگاه دیپلماسی ایران در دولت سابق را در راستای همین مفهوم تعریف کرد.
اما این مساله صرفا محدود به دوران وزارت جناب دکتر ظریف نیست و با توجه به نقش پررنگ ایشان در سازماندهی و ساختارسازی وزارت امور خارجه از ابتدای انقلاب، میتوان حکمرانی اندیشهی «شعورزدایی» بر رویکرد خارجی دستگاه دیپلماسی را در همین مسیر ارزیابی کرد.

دکتر ظریف در سالهای منتهی به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در دانشگاه دنور مشغول تحصیل در مقطع دکتری بوده و یکی از اساتید مطرح وی در دانشگاه، پدر مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه اسبق این کشور بوده است. فضای حاکم بر نظریات علم روابط بینالملل در آن زمان، به قدری «لیبرالپسندانه» بوده که تاثیر خود را بر روی نگاه دکتر طریف نیز به طور کامل اعمال کرده است.
برای درک آن فضا، فقط کافیست به عنوان یک نمونه به مقالهی بسیار معروف «فرانسیس فوکویاما»، نظریهپرداز آمریکایی در آن زمان اشاره کنیم که خبر از پایان اندیشهورزی انسان در سیاست میداد و لیبرال دموکراسی را اندیشهی پایانی بشر نامید. طبیعی است در چنین فضایی، نوع نگاه دکتر ظریف که در حال کسب مدرک دکتری در یک دانشگاه آمریکایی بوده، تا چه اندازه دور از «رئالیسم» و حل شده در «لیبرالیسم» است.

ریشهی سخنان و رویکردهایی که وی در دوران وزارت خود اتخاذ کرد نیز با همین پیشینه قابل تحلیل است. خوشبینی به نظام بینالملل، باور به ساختار نظم هژمونیک، تاکید بر همکاریهای بینالمللی و باور به کارآمدی و جایگاه سازمانهای بینالمللی، از جمله ویژگیهای دکتر ظریف است که میتوان آنها را برگرفته از همین پیشینه دانست. به عنوان مثال، نگاهی به سخنرانی وی در برنامهی «تدکس» دانشگاه امیرکبیر که سطح مناقشهی تمدنی ایران و آمریکا را در حد «عدم درک متقابل دو کشور در نظام بینالملل» تقلیل میدهد، مشخص میکند که یکی از چهرههای مطرح سیاست خارجی کشورمان، همچنان در فضای دانشجویی دانشگاه دنور حوالی سالهای 1988 تا 1991 میلادی باقی مانده و جلوتر نیامده است.
مطالبی که به عنوان چارچوب فکری دکتر ظریف از سوی خود ایشان در فایل صوتی معروف مطرح شد هم صحت این مساله را تایید میکند. ایشان بدون توجه به جایگاه اجرایی خود به عنوان وزیر امور خارجه یک کشور، همانند یک دانشجو یا استاد دانشگاه بدون مسئولیت اجرایی، عدم باور به نظریهی رئالیسم را افتخار خود معرفی میکند؛ در صورتی که حتی یک وزیر خارجه و مسئول سیاست خارجی در جهان نیز وجود ندارد که بتواند چنین جملهای را مطرح کند. بیان این جمله از سوی وزیر خارجه مانند این است که وزیر بهداشت بگوید اعتقادی به پزشکی مدرن ندارد. تاکید بر روشها و نظریات جایگزین در فضای دانشگاهی و آکادمیک، قابل پذیرش است و رواج دارد اما آیا میتوان پذیرفت فردی که در فضای دانشگاهی معتقد به طب سنتی و منتقد پزشکی مدرن است، در زمان حضور به عنوان وزیر بهداشت هم اعلام کند که با تجهیزات بیمارستانی و رویکرد پزشکی مخالف است و رویکرد وزارت بهداشت در زمان تصدیگری او، به طور کامل به سمت طب سنتی خواهد رفت؟
در علم روابط بینالملل هم چنین رویکردی وجود دارد. نظریات جایگزین زیادی – مانند سازهانگاری، پست مدرن و غیره – وجود دارد که در فضای دانشگاهی طرفداران زیادی هم دارد اما هیچکدام از این نظریات نمیتوانند و نباید به عنوان دستورکار اصلی و بنیادین یک وزیر خارجه مورد استفاده قرار بگیرند.
این مساله زمانی شکل حادتری به خود میگیرد که شخص آقای وزیر، تفاوت موقعیت جغرافیایی را نیز نادیده بگیرد و به دنبال تحویز نسخهی اسکاندیناوی برای غرب آسیا باشد.
این، همان دوری از نظریات «خِرَدگرا» در روابط بینالملل یا به تعبیر دکتر باقری، «شعورزدایی» از دیپلماسی ایران است که تاکنون نیز آسیبهای فراوانی به منافع ملی کشورمان وارد کرده است.
دکتر مهدی خانعلی زاده